گیلاس های دوقلو لای گوش راستم ..

از زبان تان مراقبت کنید. زبان همان شمشیر دولبه معروف است. قلب ها را از ته می شکند. همزمان که از زبان تان مراقبت می کنید از حرف ها و کارهای زشت اطرافیان تان نیز بگذرید. نبینید. با این کار هم خودتان را راحت کنید و هم لج بدخواه تان را بیشتر دربیاورید. به زندگی مردم کاری نداشته باشید. داشته ها و نداشته هاشان را چرتکه نزنید. حسود زندگی مردم نباشید. سرگرم داشته ها و در تلاش برای رسیدن به نداشته های خودتان باشید. شما نمی دانید میچکایی که با کسی کاری ندارد و زندگی خود را می کند و خیر دیگران را می خواهد با همین شرایط چقدر از اطرافیانش رنجیده است. دو سه ماهی می شود که اعصابی برایش نمانده است. تهمت هایی بهش زده شده است. توهین هایی که شنیده است. اصلا نمی دانید این دو سه ماه چقدر زندگی اش جهنم شده است. فقط و فقط برای باریک بینی و توهم و تهمت و توهین همسایه پایینی اش!! اصلا اگر بخواهم برای تان تعریف کنم سرتان سوت می کشد ولی میچکا بیکار نیست و کلی اهداف نرسیده دارد و می خواهد با آرامش به زندگی اش ادامه دهد. برای همین است که بی خیال احمق بودن بعضی ها می شود و همه دیده ها و شنیده ها را همانند گذشته پشت گوش می اندازد و به بزرگ منشی خودش ادامه می دهد. در همین حین شما هم مراقب زبان تان باشید و نصیحت های میچکا را جدی بگیرید که خیر دنیا و آخرت است.

۰ Comment 05 Dey 02 ، 13:09

مجتبی شکوری در یک جایی می گوید: "بعضی وقت ها ما آدم ها اون قدر دنبال ترین های زندگی می گردیم که زندگی داشته مون رو از یاد می بریم."

مثال این حرف هم می تواند شخص بنده باشم. از سال های پیش تا به الان فقط دویده ام. بدون آن که از زندگی داشته ام لذت برده باشم. بدون آن که به داشته هایم اندیشیده باشم. که من چقدر از هر جهت غنی هستم اما تنها نبودها و کاستی ها به چشمم آمده است. منی که تن سلامت این سال هایم می توانست تنها و تنها دلیل شاکر بودن و خرسندی ام باشد. 

بعد در ادامه می گوید: "من بعضی وقت ها میرم تو قبرستون، تو گور می خوابم و آخرین تصویری که یک مرده می بینه رو تماشا می کنم. بعد با خودم فکر می کنم که اون لحظه عزیزانم در چه حالی هستن. آخرین بار همسرم نیلوفر رو تصور کردم که چقدر ناراحته. همین لحظه ار تو گور پریدم بیرون. مثل اینکه برق سه فاز منو گرفته باشه. دلیل من برای زندگی کردن همین قدر ساده است. همسرم. اگه تو اون قبر و تو اون شرایط دلیل برای بیرون پریدن از قبر نداشته باشیم مرده ایم، لباسی که تن مون هست کفن مونه ... ."

چقدر با این حرف ها گریه کرده ام، چقدر با جمله آخرش اشک ریخته ام، ... بماند. من این همه دلیل برای زیستن داشته ام و هیچ وقت به آن ها نیندیشیده ام!!

۰ Comment 26 Azar 02 ، 17:55

نزدیک یک ماه می شود که غزه در خون است و من تمام این مدت نتوانستم حتی یک کلمه از آن بنویسم. راستش را بخواهید از انسان بودن خودم هم خجالت می کشم و هم بیزار هستم. اصلا چه می توان گفت؟!! این حجم توحش چطور می تواند در یک قوم بگنجد؟!! وعده خدا حق است و من یقین دارم روزی می رسد که مردم فلسطین به خانه تک تک قوم بنی اسرائیل ورود می کند و سرشان را از بدن جدا خواهد کرد.

+بمیرم برای تک تک تان کودکان مظلوم غزه :((

۰ Comment 11 Aban 02 ، 14:21

این که از بین هشت میلیارد انسان مرا می خواهی، نگاهت به من بخورد دست و پا می زنی، تنهایت بگذارم با زبان بی زبانی مرا می خوانی، بوی تنم را دوست داری و تنها در آغوش من آرامی، دردت برای من است، سلامتی ات نیز هم، شادی ات برای من است، غصه ات نیز هم، همه این ها آن قدر برایم شیرین است که نمی دانی. تو ای دختر دردانه ام! این که مرا می خواهی و به دنبالم می گردی و مرا می خوانی برایم یک دنیا جذابیت است و حس ناب مادری. نمی دانی وقتی صدایم را می شنوی و گرسنگی ات را با خوردن پشت دستت به من می فهمانی چقدر قند در دلم آب می شود. دختر نازدانه ام! قبل از آمدنت هراسی عجیب داشتم. مدام با خودم کلنجار می رفتم نکند همانند برادرت تو را دوست نداشته باشم ولی زهی خیال باطل. گویی مادرها اگر ده فرزند هم داشته باشند همه شان را بی نهایت دوست دارند و برای هر کدام شان دست به هر کار ناممکنی می زنند. دخترم! عزیزم! همدم رازهای مگویم! رفیق وقت های تنهایی ام! تو را دوست می دارم. تو را قدر همه انسان هایی که دوست می دارم، دوست می دارم. تو را قدر همه انسان هایی که ندیده ام دوست می دارم. تو را قدر همه زمان هایی که نزیسته ام دوست می دارم. تو را ... .

۰ Comment 16 Mehr 02 ، 10:33

شنیده ام خداوند دعای زنی که از مردش راضی است را در حقش برآورده می کند. میچکا ار تاج سرش راضی است و برایش هر روز، هر روز دعا می کند. دعا می کنم خداوند اول از همه سلامتی و طول عمر به تاج سرم بدهد. در ادامه می خواهم خداوند آن قدر به تاج سرم روزی دهد، آن قدر روزی دهد که محبت اطرافیانم به فرزندان اطرافیانم را نبینم. نبینم که فرزندان مرا چطور از محبت خویش دریغ می کنند، در حالی که به فرزندان اطرافیانم تا خرخره محبت می کنند! شماها هم حرف مرا گوش کنید: "اگر مادری در نزدیکی تان است، از او بابت تمام رنج ها و زحمت هایی که کشیده است قدردانی کنید." نه اشتباه نکنید! نگفته ام برایش طلا و لباس و کیف و کفش و روسری و چه و چه بخرید! تنها گفته ام از او قدردانی کنید. حتی شده با یک بسته شکلات! اگر آن هم در توان تان نیست با کلام. تشکر کلامی هیچ از تشکر عملی کم ندارد. نمی دانید که مادر تازه زایمان کرده چقدر حساس و زودرنج است. آن قدری که رفتار اطرافیان میچکا هنوز هم بعد از گذشت دو ماه و اندی روز از ذهنش خارج نشده است. هشتگ این پست هم "می نویسم بلکه راحت شوم" است. بلکه دیگر به رفتار اطرافیانم فکر نکنم. فکر نکنم تا سر بحث باز می شود بچه، بچه آن ها است و منِ بچه مردم هیچ کاره اما جالب است که در عمل و در قدردانی نه بچه مهم است و نه منِ بچه مردم و نه بچه بزرگ ترم!! جالب تر آن است که نوشته ام اما هنوز راحت نشده ام و بغض مثل یک پرتقال راه گلویم را بسته است.

۰ Comment 08 Mehr 02 ، 17:17