فلسطین رنجور
هیچ کدام از ما درک نکردیم که در این دو سال و اندی روز بر فلسطین چه گذشت؟!! چه زجری؟!! چه رنجی؟!! چه صبری؟!! چه صبری؟!! درک نکردیم که بعد از قبول صلح تحمیلی سرزنش شان کردیم. ما هیچ کدام در این دو سال و اندی روز گرسنگی نکشیده ایم، آواره نبوده ایم، سرد و گرم نشده ایم، بی کس و بی یاور نگشته ایم ... اما آن ها همه این ها را با هم تجربه کرده اند. ما هیچ وقت نمی توانیم آن ها را درک کنیم. از فلسطین و این روزهایش نمی دانیم. از فلسطین چه مانده؟!! هیچ!! هیچ!! ما از فلسطین نمی دانیم. از خیابان ها و کوچه های ویرانش. از نسل های منقرض شده اش. از روزهای پردود و شب های غم بارش. از صدای کودکان گرسنه اش. کدام مادر است که بتواند ادعا کند گریه کودکش آزارش نمی دهد؟!! گرسنگی فرزندش روحش را نمی خراشد؟! ما هیچ کدام را درک نکرده ایم. بر روی تخت خواب گرم و نرم مان، با شکمی سیرِ سیر و با دلی قرصِ قرص برای شان نسخه تجویز می کنیم. برای همین است که صلح شان را سرزنش می کنیم!!



