گیلاس های دوقلو لای گوش راستم ..

روزی خواهد رسید که فرشته مرگ قدم به قدم به من نزدیک تر می شود. همان زمان که از هیبت و هیمنه اش به لرزه افتاده ام. خوب که مطمئن شده ام دیگر زمانی برای زندگی بر روی این کره خاکی ندارم تنها حسرت ها هستند که به ذهنم خطور می کنند. حسرت کارهایی که دلم می خواست انجام دهم ولی ترسی چندشناک که من یا اطرافیانم به دلم انداختیم باعث شد هیچ وقت انجام ندهم!! حسرت روزهایی که تنها خوشی و شادی اش می توانست قدم های کوچکی باشد که دلم می خواست برای خودم بردارم. من تمام حسرتم. حسرت کارهایی که دلم خواست ولی هیچ وقت نشد. چطور زمانی گه فرشته مرگ نزدیک و نزدیک تر شد اشک از چشمانم سرازیر نشود؟! از زندگی به باد رفته ام؟! از دلخوشی های نکرده ام؟! از آرزوهای کوچک تحقق نیافته ام؟! فرقی نمی کند. فرقی نمی کند که تو تمام زندگی ات را دویده باشی. زمانی که برای خودت و آرزوهایت قدمی برنداشته باشی آن روز، روز مرگ تو است. من سال ها است که مرده ام. فرقی نمی کند فرشته مرگ قدم به قدم به من نزدیک تر شود یا نه!!

۰ Comment 20 Aban 03 ، 11:51

تجربه سی ساله ام می گوید هیچ چیز در این دنیا اتفاقی نیست و تحت هیچ شرایطی نباید برای کسی و گرفتاری هایش دل سوزاند! فلان کس خیلی تنگ دست است و بهمان کس خیلی بلا دیده است و فلانی خیلی داراست و بهمانی خیلی نادار است و غیره و ذلک هم باد هوا است. هیچ کدام مان نمی دانیم هر کدام از انسان هایی که در کنار و اطراف مان زندگی می کنند چه در سر و چه در دل دارند. پس چطور می توان برای اتفاقات زندگی شان نظر داد؟! دارایی را ندیده ام که بدون تلاش و پشتکار و خستگی و دوندگی و قناعت به دارایی اش رسیده باشد!! نداری را نیافته ام که بدون بریز و بپاش و چشم روهم چشمی و تجمل گرایی و مصرف بی جا و ... به بدبختی رسیده باشد!! هر کدام از ما مزد تلاش خود را می گیریم و یا چوب خطای خود را می خوریم. آن کس که تعجب می کند میچکا چطور به این جا رسیده است!! آیا ندیده ای که در تمام این شش هفت سال گذشته برای رسیدن به همه اهدافم، خودم را به هر آب و آتشی زده ام؟!! شما که نمی دانید من چقدر خواسته ام و تلاش کرده ام و قدم زده ام و خسته شده ام و از خستگی هر شب تا صبح هزار بار مرده ام تا به این جا برسم!! نه اشتباه است. اگر فکر می کنید بنشینید یک گوشه و منتظر بمانید، از آسمان پول در دامان تان خواهند ریخت اشتباه کرده اید. نه خبر از پولی خواهد بود و نه رسیدن به جایگاهی و نه آرامش و آسایشی. تنها زمانی که تلاش کنید می توانید ساز دنیا را به میل خود تغییر دهید. برای خواسته هاتان، آرزوها و رویاهاتان و برای تمام اهداف تان تلاش کنید و بجنگید و صبور باشید. مطمئن باشید که روزی به خودتان افتخار خواهید کرد.

۰ Comment 16 Aban 03 ، 14:35

نمی دانم به تاج سر بگویم برادرش چه غلطی کرده با نه؟! از طرفی می ترسم فکر کند که پدرم این میان حرف جابه جا کرده که نکرده و من اصرار کردم تا بدانم و از طرفی دیگر می ترسم این خبط تکرار شود. می دانید چیست؟! دلیل چنین رفتارهای توهین آمیزی در اکثر خانواده ها حسادت است. برادر تاج سر هم از این ماجرا مستثنی نیست. هر چقدر خودش را خوش رفتار و خوش مشرب و لوتی نشان دهد یک جایی از دستش در می رود و درونش را نشان می دهد. اصلا همین آدم سال گذشته شروع کننده دعوایی بود که زندگی را برای من جهنم کرد. حال بعد از یک سال نوبت به خانواده ام رسیده است؟! نمی دانم؟! نمی دانم چه کنم؟! آن قدر عصبانی ام که نمی توانم کاری نکنم و دست روی دست بگذارم و پلک روی پلک که انگار نه انگار اتفاقی افتاده است!! اتفاقی افتاده و پدرم ناراحت شده و من عصبانی ام و دلم می خواهد یک تشت بزرگ آب یخ بریزم روی سر برادر تاج سر بلکه تا آخر عمر یادش باشد که به بزرگتر خود احترام بگذارد. خلاصه که این اولین باری است که نمی دانم باید چه کنم و اگر هم هیچ کاری نکنم احساس می کنم به شعور خودم و احترام خانواده ام لطمه وارد شده است. کاش راهی پیدا شود.

۰ Comment 02 Aban 03 ، 17:35

هیچ کس در تمام دنیا وجود ندارد که از شستن سرویس بهداشتی خوشش بیاید. دست زدن به تعفن مردم که نشد علاقه. بوی گند تمیزکننده و مدفوع توامان با هم جز حال بهم زنی لطف دیگری ندارد!

یادم می آید مجرد که بودم، خصوصا زمانی که کارشناسی تمام شد روزهایی را تجربه می کردم که هیچ کاری برای انجام دادن نداشتم. نه درسی و نه دانشگاهی بود. نه کاری و نه درآمدی بود. نه همسری و نه زندگی متاهلی. زندگی به چندشناک ترین حالت ممکن خود در حال تاخت و تاز بود! بعضی روزها آن قدر بیکار بودم که کل خانه را قدم می زدم و منتظر می ماندم ساعت دو شود و اهالی خانه از کار و بارشان دست بکشند و سری به این بدبخت بی نوای بی کار بزنند! آن قدر این قدم زدن ها و به در و دیوار خیره شدن ها و بیکاری آن روزها زیاد بود که تیک بدی گرفتم. حتی بعدها که ازدواج کردم هم در خانه قدم می زدم با این که کلی کار روی هم تلمبار شده بود! از یک جایی به بعد که اصلا هم نمی دانم از کجای زندگی به بعد(!) دیگر هیچ وقت اضافه ای نداشتم. حتی به میزان چند ثانیه. تلویزیون و سریال دیدن دیگر تمام شده بود. بیرون رفتن و در کافه نشستن به کل تعطیل. سینما رفتن و فیلم دیدن هم شد آرزو. تیکم خوب شد چون هیچ وقتی برای قدم های بیهوده و دیوانه وار خیره شدن به در و پیکر خانه نبود. حتی بعضی اوقات آن قدر زمان کم بود و وقت تنگ بود و کار زیاد بود که نام خود را هم از یاد می بردم. یادم نمی آید از کجای زندگی به بعد من دیگر برای خودم وقتی نداشته ام. یادم نمی آید از کجای زندگی به بعد انجام کارهایی که دوست شان داشتم آرزو شده است. اصلا یادم نمی آید که قبلتر از چه چیزی خوشم می آمد و از چه چیزی خوشم نمی آمد. اصلا از کجای زندگی به بعد زندگی این چنین بی رحمانه می تازد و می رود و به روی خودش هم نمی آورد که ما بدبخت ها هنوز به او نرسیده از نو عقب می افتیم!!

در سرویس بهداشتی را بسته ام. پسرم صدایم می کند. دخترم جیغ می زند. خانه و کاشانه ویران است. همسرم کلافه شده است. زندگی می دود ولی من هیچ صدایی نمی شنوم. روشویی و توالت را خوب می سابم. برق می زند. می خندم. ذوق می کنم. همه جایش تمیز شده است ولی من همچنان می سابم و لذت می برم و دلم نمی خواهد از سرویس بهداشتی بیرون بیایم!!!

۰ Comment 18 Mehr 03 ، 08:21

از وقتی که یادم می آید به آن افتخار کرده ام. به پیشینه چند هزار ساله اش. به تاریخ پرفراز و نشیبش. به غم ها و شادی هایش. کدام سرزمین را سراغ دارید که این همه سختی را تاب آورده باشد؟ نه تنها طاقت آورده باشد بلکه برای هزارمین بار بلند شده باشد و از نو شروع کرده باشد. ایران من همیشه به دنیا ثابت کرده است که بهترین است و اسوه تمام جهانیان. کدامین سرزمین را سراغ دارید که رهبرش هم همانند خودش اسوه گیتی باشد؟ آن زمان که بنیامین از ترس جان کثیفش در سوراخ موش پنهان شد رهبر ایران چه کرد؟ مگر نه این که آغوشش را برای ملتش باز نمود و جان پناه همه ما شد؟! چطور می توان دید و ایمان نیاورد؟!! من همیشه به تو افتخار کرده ام ایران عزیز، رهبر فرزانه.

 

+اسرائیل نابود می شود. همین روزها به امید خدا ولی روسیاهی برای ذغال می ماند. ذغال نباشید. خودتان را از زمره انسان های بی احساس دنیا جدا کنید. جنگ جنگ است و طرفداری از آن سزاوار انسانیت نیست! انسان باشید.

۰ Comment 14 Mehr 03 ، 13:08