+بی نهایت
این که از بین هشت میلیارد انسان مرا می خواهی، نگاهت به من بخورد دست و پا می زنی، تنهایت بگذارم با زبان بی زبانی مرا می خوانی، بوی تنم را دوست داری و تنها در آغوش من آرامی، دردت برای من است، سلامتی ات نیز هم، شادی ات برای من است، غصه ات نیز هم، همه این ها آن قدر برایم شیرین است که نمی دانی. تو ای دختر دردانه ام! این که مرا می خواهی و به دنبالم می گردی و مرا می خوانی برایم یک دنیا جذابیت است و حس ناب مادری. نمی دانی وقتی صدایم را می شنوی و گرسنگی ات را با خوردن پشت دستت به من می فهمانی چقدر قند در دلم آب می شود. دختر نازدانه ام! قبل از آمدنت هراسی عجیب داشتم. مدام با خودم کلنجار می رفتم نکند همانند برادرت تو را دوست نداشته باشم ولی زهی خیال باطل. گویی مادرها اگر ده فرزند هم داشته باشند همه شان را بی نهایت دوست دارند و برای هر کدام شان دست به هر کار ناممکنی می زنند. دخترم! عزیزم! همدم رازهای مگویم! رفیق وقت های تنهایی ام! تو را دوست می دارم. تو را قدر همه انسان هایی که دوست می دارم، دوست می دارم. تو را قدر همه انسان هایی که ندیده ام دوست می دارم. تو را قدر همه زمان هایی که نزیسته ام دوست می دارم. تو را ... .