رنج بی پایان
سال های قبل کار ساده تر بود. یک "ماه عسل" قبل افطار بود که ضعف روزه را دو چندان می کرد و آبغوره هایی که نمی دانم با کدام آب جزغاله شده بدن مان سرازیر می شد. داستان انسان هایی که هر کدام سرنوشت زجه بار خویش را تعریف می کردند و اصرار داشتند که از آن ها بدبخت تر و بیچاره تر در دنیا وجود ندارد. با خداحافظی احسان از ماه عسل همه چیز عوض شد. شاید در ابتدا به نظر می رسید که غصه های دم افطار تمام شده و همه چیز آروم است و همه خوش حال هستیم اما زهی خیال باطل. ماه عسل تمام شد و تبدیل شد به ده ها ماه عسل نما!! "مثل ماه"، "دعوت"، همچون کوفت و عسل زهرماری و هزار کوفت و زهرمار دیگر در جای جای شبکه های سیما پخش شدند. برنامه هایی که هر کدام چندین برابر از ماه عسل زجه بارتر هستند. نه تنها هر کدام به تنهایی رنج تمام انسان هایی که در ماه عسل داستان زندگی شان را شرح داده اند به همراه دارند بلکه با دیدن چنین برنامه هایی رنج تمام این هشت سال تحمل پرزیدنت وقت را هم یادآور می شوند. لعنت به این صدا و سیمای تخیلی. کاش من رئیسش بودم. آن وقت اول ماه عسل ها را و بعدش هم پرزیدنت را از اخبار حذف می کردم.
آره واقعن امان از اینها..
دوستی دارم که صدا و سیما رو صدا میزنه شبکهی میلی.