بیماری برای همسایه نیست. جایی گریبانت را می گیرد. سرماخوردگی قبل از عید سبب خیر شد. الان که نگاه می کنم دلیل تمام اندوهی که در تحویل سال بر دلم نشسته بود همین است. سرماخوردگی که سبب خیر شد و من متوجه یک توده 54 میلی متری بر روی لوب چپ تیروئیدم شدم!! البته که متوجه را برای کسی استفاده می کنند که در بزنگاه داستان را می فهمد. من خیلی هم نامتوجه ام که چنین توده ای، آن هم به این بزرگی را نفهمیده ام. اصلا معلوم نیست چند سال است که اینجا، جا خشک کرده است!!؟!! دلیل تمام این سرما خوردن ها، تنگی نفس ها، کم خوردن ولی چاق شدن ها، ورزش کردن اما لاغر نشدن ها، نگاه های چندش آور دخترخاله ها و غیره و ذلک همه همین است!! من توده ای سمج و البته ناخوانده داشته ام که این سال ها امانم را بریده بود. اعتماد به نفسم را ربوده بود. اشکم را درآورده بود. شاید قرار است از این به بعد لاغرتر باشم. با اعتماد به نفسی بیشتر و شخصیتی اجتماعی تر. البته که اول باید از شرش خلاص شوم و می دانم که حالا حالاها باید با او دست و پنجه نرم کنم ولی خب، هر تغییری نیاز به زحمت دارد. من تا اینجا برای زندگی ام جنگیده ام. از این به بعد برای فرزندانم می جنگم. دلم می خواهد فرزندانم زیر سایه پدر و مادرشان بزرگ شوند.
برای میچکایی که تمام این سال ها، از زمین و زمان گفته و داستان ها برای تان تعریف کرده و شما را جزئی از خانواده اش دانسته لطفا دعا کنید. فکر کنید خواهرتان هستم و این توده هم، توده خواهرتان است.