دیگر مهم نیست.
آن طور که بویش می آید این بار هم منتفی است.
چند ماهی می شود که تاج سر قول یک کار نیمه دولتی را به من داده است و این روزها باید سر کلاس درسش باشم ولی آن طور که بویش می آید این بار هم منتفی است. همانند گذشته. فقط فرقش این است که این بار همانند بارهای قبل ناراحت نمی شوم. دیگر برایم مهم نیست که دولت به من کار بدهد یا نه. من تمام تلاشم را می کنم تا روی پاهای خودم بایستم و منت کسی را نکشم. می دانید چیست؟! من بارها به همه گفته ام و باز هم می گویم: "روزی خواهد رسید که این مملکت از فقدان نیروی کار به تک تک من و هم سن و سالانم که ما را سالیان دراز طرد کرده است، زنگ خواهند زد، به تک تک خانه هامان خواهند آمد، اعتراف خواهند کرد که با ما بد کرده اند و التماس خواهند کرد که برای شان کار کنیم. آن روز نه کشداری تقدیم شان خواهم کرد که کشش به انتهای تاریخ بچسبد. نه کشداری که عقده تمام این سال ها را با خود بشورد و ببرد." جانم از روز. جانم از آن روز.
+همین روزها است که با کار در حوزه معماری و طراحی بنا خود را از بیکاری و علافی نجات دهم :)) . برای همه تان چنین اتفاقی را آرزو می کنم.



