تنبلی تعطیل
قبل تر از هر اتفاقی می نوشتم تا یادم نرود و تاریخ ثبت شود ولی این دو سه سال گذشته تنبل شده ام. تنبلی ام را نمی توانم به هیچ چیزی نسبت دهم جز تنبلی. دیگر تنبلی بس است. اگر از این روزهایم می پرسید باید بگویم به شدت به روال عادی زندگی گذشته ام برگشته ام. هفته ای چند روز را به پیاده روی دور پارک محبوبم می روم. کلاس های دانشگاه را تمام کرده ام و امتحانات ترم را گذرانده ام. به پسرم بیشتر عشق می ورزم. نرم افزار جدیدی در حال یادگیری ام که می خواهم در آن به درآمد برسم و کلی کار دیگر هم می کنم که گفتنش از حوصله جمع به دور است. خلاصه که با سماجت های تاج سر دوباره همان میچکای پر شور و پرانرژی شده ام. زندگی این دو سه سال گذشته را دوست ندارم و دلم می خواهد به همین روال این روزها، زندگی ام بگذرد و در نهایت به پایان برسد. اگر میچکا را از نو تنبل دیده اید لطفا از خواب غفلت بیدارش کنید.



