ناکامی
نشد. همان دو هفته پیش نشد. همانند سالهای قبل و قبلتر. این بار هم همانند پیشین قسمت نبود که بشود. میچکا اما عادت کردهاست. عادت به خواستن و عادت به نشدن. فولاد آبدیده شده از حجم این همه نشدن. از حجم این همه اندوه. اندوهی که به روی خود نمیآورد. روستا بهورز میخواست. روستا ولی میچکا را نمیخواست. دلیلش هم واضح است. میچکا باز هم نباید به خواستهاش برسد. حالا تنها دلیلشان سطح سواد بیش از اندازه مجاز میچکا باشد کشک است. دوغ است. ماست است. میچکا نباید به خواستهاش برسد. حتی اگر دیپلم هم داشت و کارشناس نبود و کارشناس ارشد هم نبود باز هم روستا او را نمیخواست. بهورزیاش به دردش نمیخورد. اصلا کارشناس ارشد را چه به این کارها؟! در بهداری چه بکند؟! خوب ورز دهد؟! بهتر و بهتر ورز دهد؟! کارشناس ارشد باید پشت میز بنشیند. نه این که دلاک مردم روستا شود. همان بهتر که همسر رفیق دیرین تاجسر انتخاب شود ولی میدانید کجایش بیشتر میسوزاند؟! این که همسر رفیق دیرین تاجسر با مدرک درب داغان دیپلمش خودش را رقیب میچکا میداند!! لعنت به این مملکت که هیچ چیزش سر جایش نیست. آن قدر همه چیزش بیدر و پیکر است که هر کسی به خودش این اجازه را میدهد تصمیم بگیرد. آن وقت رئیس تمام بهورزان شهر هم نمیتواند میچکا را استخدام کند! یعنی رئیس باشی و هیچکاره. آن وقت این همه پارتیبازی که در دنیا موجود است مال ممالک دیگر است. اصلا این خاک به خودش پارتیبازی ندیده است! همه چیز بر پایه شایستهسالاری است. میچکا شایسته ورز دادن مردم روستا نبوده است. دخالت بیجا کرده است در صنف دلاکان!! دخالت بیجا هم نتیجهاش همین است. از این به بعد کلیدواژه بهداری به لیست کلیدواژههای ناکام مانده توسط میچکا تبدیل میشود. نه از حسرت و حسادت به رقیب نارقیب. بهداری و بهورزی نوش جان کسی که شایسته است!! ناکامی از آن بابت که باز هم همانند سالهای قبل و قبلتر با وجود همه استعداد و رغبتی که میچکا داشته باز هم دور انداخته شده است. کلیدواژهای که تا همیشه گوشزد خواهد کرد این مملکت نه بزرگتری دارد و نه به دنبال بزرگتر میگردد. بلکه فقط میخواهند خودشان باشند و بچسبند و هیچگاه هم ول نکنند. این بغضهای فروخورده هم بماند برای میچکا. باشد که بیشتر از قبل نتواند آب دهانش را قورت دهد. انگار که یک پرتقال راه گلویش را بسته باشد. انگار ... بگذریم. تا کلیدواژههای ناکام مانده توسط میچکای دیگر خدا یار و نگهدارتان!!



