ادامه ی زندگی
Wednesday, 10 Ordibehesht 1399، 01:36 PM
میچکا کرونا گرفت. کرونای کوفتی که همه جهان این روزها درگیرش هستند. به مادرش داد. به همسرش داد. به پدرش داد. به خواهرش داد. به پسرش داد. به پدرشوهر و مادرشوهر و برادرشوهرش هم داد. همه از میچکا کرونا گرفتند اما مادرش بدتر از همه. آن قدر بدتر که هشت روز و هفت شب تمام در بیمارستان با مرگ دست و پنجه نرم می کرد. سرفه های خشک. قفسه سینه ای پر از حس خالی بودن و جسمی که به شدت درد می کرد. انگار کامیون از رویش رد شده باشد. میچکا کرونا گرفت اما نمرد. ای کاش که می مرد. ای کاش می مرد تا همه را مریض نمی کرد. ای کاش می مرد تا زجر کشیدن مادرش را نمی دید. ای کاش می مرد. ای کاش اما نمرد. نمرد و زندگی اش همچنان جریان دارد!
99/02/10
نگو اینجوری خوب اتفاقی که افتاده . ما باید یاد بگیریم به خاطر جون عزیزهامون هم که شده بهداشت فردی رو رعایت کنیم تا انشاءالله راه درمان بیماری پیدا بشه .
انشاءالله که همیشه سلامت باشید .