گیلاس های دوقلو لای گوش راستم ..

مادرم! من برایت شکستم.

Tuesday, 20 Farvardin 1398، 06:45 PM
ماشین گشت جلوی ما بود. وسط خیابان ایستاده بود و راه نمی رفت. دلیلش هم مشخص نبود. حتما دختر نیمه عریانی را یافته بود اما ... اما در کمال ناباوری دیدم که مرد درازی ترازوی کوچکی در دست، در ماشین نشست رفت! رفت و پیرزن گوژپشت بدون آن که کلامی بگوید غصب ترازویش را پذیرفت! هیچ کس هم هیچ نگفت! هیچ کس هم هیچ نکرد! هیچ کس هم غیرت به خرج نداد! حتی تاج سر. حتی میچکا. حتی هیچ کس. 
تاج سر راست می گوید. براستی سگ شاه شرف داشت بر این مومن نماهای یزید صفت. این ها که انگشتر عقیق به دست می کنند، دکمه ی بالا می بندند، شلوار پارچه ای می پوشند، چفیه به گردن می پیچند، خودشان را به شکل لشکریان خدا در می آورند ولی بویی از مومن واقعی نبرده اند. کجا علی(ع) بساط فقرا را به هم می ریخت؟! آن عدالتی که ازش سخن می گویند و سنگش را به سینه می زنند کجا این بوده است؟! الهی که خدا ازشان نگذرد. مردم نان ندارند بخورند، با این سن و سال، با اندک توان جسمی، برای یک لقمه نان حلال، خودشان را کوچک می کنند، لابه لای مردم رهگذر به دنبال فروش میوه های باغ شان هستند، تا شب را گرسنه سر نکنند، دخترشان را شوهر دهند، پسرشان را به سامان برسانند، آن وقت این بی شرف ها، این مومن نماهای لعنتی که خدا هیچگاه ازشان نگذرد آبروی شان را می برند و نان شان را آجر می کنند. الهی که به نان شب تان محتاج شوید.
98/01/20

Comment  ۰

No Comment

Send Comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">