بانوی خانه ات
باورت می شود میچکا؟!
باورت می شود تو شده ای بانوی یک خانه؟! آن هم به تنهایی! با اندک کمکی که گاهی وقت ها برخی ها به تو می کنند!
باورت می شود که تو تمام قد شده ای همه کاره خانه ای؟! که هر چه تو بگویی همان بشود! که هیچ کس در کار خانه ات دخالت نکند!
باورت می شود که می توانی خانه ای را به سلیقه دلخواهت بچینی؟! همان طور که همیشه آرزویش را داشتی! رنگ بپاشی به دیوارهایش! گل بچسبانی به قاب هایش! نقش بریزی بر فرش هایش!
باورت می شود این همه بانو بودن را؟! که یک شبانه روز خودت را مچاله کنی، سبزی های باغ آقای پدر را بچینی، تمیزشان کنی، بشوری شان، با هزار مکافات خرد کنی با و بعد دسته کنی و بچینی در فریزر ... که چی؟! که تاج سر هوس قرمه سبزی کرد پیشش شرمسار نشوی!
باورت می شود که ناخن هایت شکسته شدند؟! پوست انگشت هایت سیاه! عضلات دست هایت گرفته و یک شب تا صبح را درد کشیده ای!
باورت می شود این روزها را؟! این خوشی ها را! این لحظه ها را!
باورت می شود دختر نازپرورده آقای پدر؟! باورت می شود این همه کدبانو بودن را؟!!