گیلاس های دوقلو لای گوش راستم ..

لبخند چالدارت ..

Sunday, 22 Mordad 1396، 12:55 AM

می‌خندد دو خط بلند روی گونه‌هایش نقش می‌زند. یک مشت مروارید درخشان که با کمی بی‌نظمی کنار هم گرد آمده‌اند را هم خواهی دید. چشم‌هایش ساده است. حرف‌ها دارد برای گفتن. دوست داری غرق شوی در آن همه شور و پاکی. هم زرنگ است و هم منطقی. در خریدهایش فقط چشم می‌دوزد به من که ببیند نظرم چیست. حلقه‌ها را من انتخاب کردم. کفشش، کتش و پیراهنش. کلا می‌خواهد همه چیز نظر من باشد. دیشب گفت که کتش را دوست دارد. گفت سلیقه‌ام ردخور ندارد. پدرش غش و ضعف می‌کند برای سلیقه‌ام. به خانواده‌ام گفته که از این به بعد برای خرید مرا با خود خواهد برد. پدر و مادرش کوچک‌ترین بی‌احترامی، متلک، حرف کنایه‌آمیز یا شوخی ناراحت‌کننده‌ای با من یا خانواده‌ام نمی‌کنند. اخلاق‌شان حرف ندارد. رفتارشان. فرهنگ‌شان. اعتراف می‌کنم که در اقیانوسی از رضایت و شادی غرقم کرده‌اند.

96/05/22

Comment  ۰

No Comment

Send Comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">