گیلاس های دوقلو لای گوش راستم ..

پایان غم انگیز

Tuesday, 3 Mordad 1396، 11:35 AM

چشم گرداندم. تمام این سال ها همچون یک فیلم سینمایی از مقابل چشم هایم گذر کرد. از انتها به ابتدا و با دوری تند. دیوارهای خاکی رنگ. درختان سرو وسط محوطه. طعم انگورهای خارجی و پرتقال های دزدکی. کلاس پانصد و دو و پنکه خرابش. پاییزهای گرم. زمستان های سرد. صدای قدم های دریا. همه همچون چشم برهم زدنی از مقابل دیدگانم گذشت. من اما چه دیر یادم آمد در کنار همه سختی هایی که کشیدم چقدر عشق کردم. چقدر خندیدم. چقدر آموختم. چقدر کمتر روزمرگی کردم و چقدر بیشتر زندگی کردم. دیر یادم آمد آن روزهای تلخ چقدر شیرین گذشت. چقدر دیر یادم آمد یادی هم از آن همه خاطره کنم. دیر یادم آمد و حال که چشمم به دیوارهای خاکی خیره مانده وقت رفتن رسیده است. حال که دلم می خواهد خیره بمانم باید چشم گردانم. دل بکنم. بروم. این دل از همان قدیم ترها هم همین را می گفت. ماندنی در کار نبود. از همان اول هم قرار نبود اتفاقی بیفتد که پای ماندن داشته باشم. چمدان به دست قدم در راهی می گذارم که انتهای همه این روزها بود. انتهایی که همیشه انکارش می کردم. شاید فکر می کردم معجزه ای در راه است. آه ... که اشتباه می کردم. این آه را از همه آه های دنیا کشدارتر بخوانید و غم انگیزتر.
صدای قهقهه می آید. چشم می گردانم. تمام این روزها از ورای چشم هایم عبور می کنند. من اما پای ماندن ندارم. تمام خاطراتم را می بوسم و می گذارم گوشه چمدان و دلم را لابه لای شاخه های درخت توت جا می گذارم. باید بروم. برای همیشه.

+کارشناسی تمام شد. یقین دارم بهترین روزهای زندگی ام تمام شده است. دلخوشی ام تمام شده است.

96/05/03

Comment  ۰

No Comment

Send Comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">