گیلاس های دوقلو لای گوش راستم ..

وجدان درد

Wednesday, 31 Khordad 1396، 02:38 AM

آقای پدر یک کارمند ساده بود. همچنان هم یک کارمند ساده است. یک مرد زحمتکش و چشم پاک که لنگه اش را هیچ جای دیگر این کره آبی ندیده ام. آن قدر دوستش دارم که اگر می توانستم دهان مردم را ببندم در خانه را به روی هیچ خواستگاری باز نمی کردم و برای همیشه خانه اش می ماندم. من اما توان بستن در خانه ام را هم ندارم چه برسد دهان مردم!! مردمی که سرک کشیدن در زندگی دیگران را یکی از لذت ها و تفریح های شاد می دانند. بعضی از همین مردم هم از لای در خانه، چشم پر از حسادت شان را به همین اندک آسایش این روزهایمان دوخته اند. بعضی از همین مردم نبودند و یا اگر بودند خودشان را زده اند به فراموشی که آقای پدر چه روزهای سختی را پشت سر گذاشت تا ما همینی باشیم که الان هستیم. فراموش کرده اند که از نگاه شان لجن می بارد. که ته دل شان بدبختی را برای هر کس که چیزکی دارد آرزو می کنند. کسی هم نیست به آن ها بگوید به دعای هیچ گربه سیاهی باران نمی بارد. توی گربه سیاه که نمی دانی آقای پدر چند شب را تا صبح نخوابید و آه کشید. فقط خدای بالای سرش می داند و مامان خانم. با کلی بی پولی و چک و قرض و قوله و وام و قسط عقب مانده و کلی کوفت و زهرمار دیگر که هر کدام شان برای یک زندگی فلاکت بار کافی است به زور توانست خانه ای بسازد که سرپناه مان باشد. که در روز مبادا، که خدا نصیب کسی نکند سرمایه ای شود. بعد از ده بیست سال نان و تره خوردن حال که کره برای آقای پدر سم است وقت کره خوردن ما رسیده است!! دلم برای آقای پدرم می سوزد. خیلی هم می سوزد که امروزم وحشتناک است. تمام این سال ها آقای پدر کار کرد، زحمت کشید، خرج مان را داد تا ثمره زندگی اش که من باشم و عزیز دل هایم به بار بنشینیم. بزرگ شویم. آبدار شویم. شیرین شویم اما من چه شدم؟! یک عدد هندوانه زرد یا شاید هم یک کدوتنبل بی مزه. تا همین پارسال بود که همیشه ی خدا وجدان درد بودم اما عزیز دل با قبول شدنش در بهترین دانشگاه صنعتی این مملکت کمی از وجدان دردم را کم کرد. گفتم امروزم وحشتناک است چون می ترسم. می ترسم باز هم شرمنده آقای پدرم شوم. می ترسم شب بیداری ها و سختی هایش را نتوانم جبران کنم. می ترسم باز هم وجدان درد شوم. آخر این چه مرض کوفتی است که من دارم؟! که گند می زنم به همه امتحان هایم؟! باید فردا تمام تلاشم را بکنم!! باید تلاشم را بکنم!!

96/03/31

Comment  ۰

No Comment

Send Comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">