تولدت مبارک عزیز دل :*
هی عزیز دل! تو پوست خود نگنجیدن می دانی چیست؟! می دانی چه
طعمی دارد؟! می دانی چه رنگی است؟! تا به حال تو پوست خود نگنجیدن را
تجربه کرده ای؟!
اردیبهشت که می شود من جور دیگری زندگی می کنم. من منی
دیگر هستم. عاشق تر. آرام تر. صبورتر. اردیبهشت، زندگی طعم کیک پرتقالی
هست که برایت پخته ام. اردیبهشت آرامش شبی است پر از عطر بهارنارنج و صدای
گریه های کودکی که قرار است جهانش را عوض کند. اردیبهشت تمامش خلاصه می شود
در امشب. شبی که تو آفریده شده ای تا همدم من باشی. اردیبهشت یعنی تو.
تویی که هجده بار دور خورشید دویده ای و دور نوزدهم را شروع کرده ای. گفتم
دویده ای؟! نه! تو آن قدر این دنیا را آسان گرفته ای که کارت به دویدن
نرسیده است. تو تنها دور خورشید قدم زده ای. با اطمینان دل. با آرامش روح.
با کلی معنا در زندگی.
هی عزیز دل! فاصله من و تو امشب می شود قدر یک
نقطه کوچک. خیلی خیلی کوچک. آن قدر کوچک که من و تو محو می شویم در هم. که
من از تو و تو از من سوا نیستی. این معنای واقعی در پوست خود نگنجیدن است.