گیلاس های دوقلو لای گوش راستم ..

من به هیچ جا نخواهم رسید.

Wednesday, 31 Khordad 1396، 02:36 AM

جِن زده که شوی پاچه همه را می گیری. کارهایی انجام می دهی که هیچ ربطی به خودت و شخصیتت ندارد. شاید هم ربطی داشته باشد اما هیچ گاه فرصت نکرده ای کشفش کنی.

جِن زده که شوی پاچه خواهر کوچکترت را می گیری که چرا این همه تلویزیون نگاه می کند. برای به دست آوردن کنترل تلویزیون خودت را به هر آب و آتشی می زنی. جدال می کنی با او و چه حرف ها که بین تان رد و بدل نمی شود.

بین کلی "تو تو زندگی ت به کجا رسیدی؟" و "تو مسبب همه بدبختی هام هستی" و ... و گیر می کنی و کنترلی آن بین هست که دیگر دلت نمی خواهد به دستش بیاوری.

بر روی پارکت کف اتاقت می نشینی و شروع می کنی به کندن نایلون های اضافه صندلی چرخ دار تقریبا جدید. معلوم نیست کجا هستی. بین جدال با خواهر کوچک تر یا آن کلمات نابودگر و یا در بین نایلون هایی که از صندلی چرخ دار تقریبا جدید کنده می شوند و بر زمین می ریزند. معلوم نیست کجایی. شاید در گذشته های دوری هستی. دنبال اتفاقی می گردی که باعث و بانی همه آن جملات نابودگر است. شاید دنبال کسانی هستی که همیشه با حرف هایشان نابودت کرده اند. کسانی که تو را کم می پندارند. کم تر از جایی که به آن رسیده ای و رسیدنت به چنین جایگاهی را اعجاب انگیز می دانند. همه کسانی که هیچ وقت باورت نکردند.

نایلون ها که تمام می شوند، نایلون ها که کنده می شوند سرت را می گذاری بر روی صندلی چرخ دار تقریبا جدیدت و تمام بویش را تا انتها در بینی ات می کشی. اعتراف می کنی که چقدر بوی گند می دهد. چقدر بویش شبیه بوی خودت است.

بدون نگرانی می نشینی بر روی صندلی چرخ دار تقریبا جدیدت و برای خودت لم می دهی و چرخ می خوری و حس می کنی که خواهر کوچکترت خیلی هم درست نگفته است. تو به یک جایی رسیده ای. به حکومت کردن بر خودت و آن صندلی چرخ دار تقریبا جدید و سایه ای که یکی از با وفادارترین دوست زندگی ات بوده است. سایه ای که تا پنج میلیارد سال دیگر که خورشید زنده است با تو خواهد ماند.

جِن زده که شوی پاچه همه کسانی که حقیقت را می گویند، همه کسانی که می دانند تو بی خاصیت ترین انسان روی کره زمین هستی را می گیری و می نشینی بر روی صندلی چرخ دار تقریبا جدیدت و از خودت و آن جمله های نابودگر و اخلاقت که بوی گند می دهد می نویسی، تا همه بدانند چه بوگندویی هستی.

+از سری نوشته هایی که بلاگفا مهندم کرد. خیلی حس و حال الانم شبیه این نوشته ها است.
96/03/31

Comment  ۰

No Comment

Send Comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">