گیلاس های دوقلو لای گوش راستم ..

صدای قدم هایش را می شنوم.

Monday, 29 Khordad 1396، 10:53 PM

نشسته ام روی پله ها و به در روبرویم خیره شدم. می دانم به این زودی نخواهد رسید اما دلم نمی کشد از جایم تکان بخورم. دلم می خواهد همین که رسید به این شهر بی در و پیکر. در آغوش بکشمش. ماچ مالی اش کنم. بوی تنش را تا انتهای شش هایم نفس بکشم. به او بگویم در این روزهای گرمِ انتهای تابستان چه لحظه های سردی را گذرانده ام.
کم کم نزدیک می شود به این شهر. به مردمانش. به من ... . وقتی که آمد حتما برای روزهای پیش روی بدون او، خاطره های جدیدی خواهد ساخت.

96/03/29

Comment  ۰

No Comment

Send Comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">