گیلاس های دوقلو لای گوش راستم ..

مرا دریاب.

Tuesday, 26 Esfand 1399، 02:47 AM

هی تاج‌سر! می‌دانی؟! می‌دانی چندین شب پیاپی با اشک و اندوه به بستر می‌روم؟! می‌دانی این روزها آشوبم.

هی تاج‌سر! بالای سر! مرد مهربانم! می‌دانی این روزهایم را؟! می‌دانی خوف مرگ راه گلویم را بسته است؟! می‌دانی غم تپش‌های قلبم را به شماره انداخته، ریه‌هایم را پر از آب کرده، کلیه‌هایم از کار افتاده‌اند و کبدم چرب شده؟!

هی عزیزتر از جان!

می‌دانی؟! می‌دانی و به روی خود نمی‌آوری؟! یا نمی‌دانی؟! باور کن که هر کدام‌شان بی‌نهایت غیرقابل گذشت است. میچکا نای این همه اشک و اندوه را ندارد آن وقت می‌دانی و به روی خود نمی‌آوری یا نمی‌دانی ؟! درگیر چه شده‌ای؟! صبح تا شب و شب تا سپیده سحر خودت را مشغول کار و دنیا کرده‌ای که چه بشود؟! میچکا چه زمان این همه پرتوقع شده است که خودش هم خبر ندارد؟! میچکا که به نان و پنیرش قانع بود!!

هی تاج‌سر! بالای سر! کمی مرا ببین. من از این هجوم اشک و اندوه ناتوان شده‌ام. مرا دریاب.

99/12/26

Comment  ۱

در خاطرت مرده ام مرا دریاب

تو که خدا

من نماز قضا انگار... 

Reply:
بسیار زیبا :((

Send Comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">