گیلاس های دوقلو لای گوش راستم ..

همه جا .. همه زمان ..

Sunday, 22 Mordad 1396، 12:07 AM

هیچگاه شکل دخترهای دیگر نبودم که با خرید جانم تازه شود اما آدمی است دیگر؛ گاهی چنان عرصه بر او تنگ می شود که ماهیتش تغییر می کند. این روزها که سخت می گذرد گواه این گفته است. من دیگر منِ سابق نیست. منی که از خرید کردن بیزار است نیست. سختی دارد جانم را می گیرد و من هم برای آن که خودم را نجات دهم به هر چیزی پناه می برم. به خودم می آیم و می بینم نصف شهر را گشته ام بدون آن که هدفی داشته باشم و کلی خرید کرده ام بدون آن که نیاز به وسیله ای داشته باشم. ته همه خریدهایم هم می رسم به آن مغازه همه چیز فروشی که از مرواریدهای دوست داشتنی اش گرفته تا نخ هایش و سوزن هایش و همه چیزش جانم را زنده می کند. اصلا من در آن مغازه کوچک، من نیستم. هیچ کس دیگری هم نیستم. تمام من چشم می شود برای دیدن و لذت بردن. دنیا هم دیگر سخت نمی گذرد. ثانیه ها دیگر دق آور نیستند. من خیلی خوش بخت می شود اما انگار خوشی به من نیامده است. همین که می خواهم غرق شوم در هارمونی رنگ ها خنده های از ته دل آن زوج روحم را خراش می دهد. چرتکه می اندازم بدجنس شدنم را؛ حسود شدنم را؛ مهره کم می آورم. من اما تقصیری ندارم. دست خودم نیست. دارد جانم از بینی ام کشیده می شود بیرون. وای که این مغازه چقدر کوچک شده است. سرم هر لحظه بزرگ تر می شود. انگار می خواهد بترکد. باید خودم را پرت کنم بیرون. آن مغازه دیگر جای من نیست. من دیگر خوش بخت نیست. من دیگر زنده نیست. من از این که نمی‌تواند خوش باشد بیزار است. من از این زندگی خسته است. خسته!!

96/05/22

Comment  ۰

No Comment

Send Comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">