یاد تو آرامش بخش جان هاست ..
دنج ترین جای خانه اتاق من است. دنج ترین جای اتاقم نشسته ام. از قدیم هم گفته اند که مثبت در مثبت می شود مثبت. لابد دنج در دنج هم می شود آرامش. من اما نه آرامشی می بینم و نه آرام هستم. حافظ را باز کرده ام، پشت سر هم فال می گیرم. چه کنم؟! چهنکنم؟! چه کنم؟! چه نکنم؟!!!
نشسته ام دنج ترین جای دنیا اما آرام نیستم. آرام نمی شوم. تمام دلشوره هایی که توی دلم چنگ زده می شوند را روی برگه های این فالنامه بیچاره خالی می کنم. برگه های انگار از دهان گاو بیرون آمده اند. شعر ها انگار در بحبوحه جنگ جهانی دوم سروده شده اند. دنیا انگار جهنم است. دلم انگار رختشورخانه بیمارستانی است که بیمارهایش جز مرگ سرنوشت دیگری ندارند. این لابهلا صدایی می آید. صدایی که در گوشم می پیچد. صدایی که هیچگاه تنهایم نگذاشته است. می خواهد آرام باشم. می خواهد همه چیز را بسپرم به دستان توانمندش. می خواهد کمی بالای سرم را نگاه کنم. می خواهد کمی بخندم. روزهای خوب خواهند آمد. او می گوید!
دیگر آرام هستم و تمام دنیا در صلح به سر می برد!